صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت