ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من