ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم