علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم