تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست