باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو