هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود