غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود