الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...