الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...