اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
يارب از فرط گنه، نامهسياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم، چه كنم
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم