رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت