تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد
نشان نام او باید معزّ المؤمنین باشد
به کربلای تو یک کاروان دل آوردم
امانتی که تو دادی به منزل آوردم
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
عالم همه قطرهاند و دریاست حسین
مردم همه بندهاند و مولاست حسین
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟
آن کشته که دین زنده به نامش باشد
پاینده نماز از قیامش باشد
ای آفتاب حُسن به زیباییات سلام
وی آسمان فضل به داناییات سلام
محبوب رضاست هرکه دلريشتر است
از کعبه صفای اين حرم بيشتر است
گر زنده دلی مرام تکریم بگیر
ور مرده دلی مجلس ترحیم بگیر
ای نام تو شَهد سخنم یا الله
آرام دل و جان و تنم یا الله
ای دوست ز رحمت، دلِ آگاهم ده
در ماه دعا سیرِ الی اللّهم ده
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
گر نگاهی به ما كند زهرا
دردها را دوا كند زهرا
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی