آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش