با ریگهای رهگذر باد
در خیمههای خسته بخوانید
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
این روزها که میگذرد، هر روز
احساس میکنم که کسی در باد...
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
این جزر و مدِ چیست که تا ماه میرود؟
دریای درد کیست که در چاه میرود؟
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
ايمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مركبش بود نماز
ای صاحب عشق و عقل، دیوانۀ تو
حیران تو آشنا و بیگانۀ تو
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست