چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم