با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم