ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید