آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند