ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
این شعر را سخت است از دفتر بخوانیم
باید که از چشمان یکدیگر بخوانیم
تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بتهای سنگی را بلرزانی
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل