پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد