پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت