پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد