چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد