هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
میروم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا
یکطرفشمسالشموسویکطرفشمسالضحی
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی ماندهست
شمشیر بردارد هر آنکس با علی ماندهست
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
یوسف، ای گمشده در بیسروسامانیها!
این غزلخوانیها، معرکهگردانیها
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
چه جمعهها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی