ماه رمضان دیده به ما دوخته است
ماهی که چراغ رحمت افروخته است
امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی
خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی
گویند حریم کعبه، در داشته است
از «سیزده رجب» خبر داشته است
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
غدیر، خاطری از گل شکفتهتر دارد
غدیر، یک چمن آلاله زیر پر دارد
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
جلوهگر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»