آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان