ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است