بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود