آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟