امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
از خیمهها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهادهای
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
ای شمع سینهسوختۀ انجمن، علی
تقدیر توست سوختن و ساختن، علی
آزار دادهاند ز بس در جوانیام
بیزار از جوانی و، از زندگانیام
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد
از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
یک گل، نصیبم از دو لب غنچهفام کن
یا پاسخ سلام بگو، یا سلام کن!
بیمار، غیرِ شربتِ اشک روان نداشت
در دل هزار درد و توانِ بیان نداشت