باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت