بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی