گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد