غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
تابید بر زمین
نوری از آسمان
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد