شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست