شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت