بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت