چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست