ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...