مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی