عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
از چارسو راه مرا بستند
از چارسو چاه است و گمراهی
پر طاووس فتادهست به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از این هیچکسان؟
زمين را میکشند از زير پامان مثل بم يک روز
نمیبينيم در آيينه خود را صبحدم يک روز
به بام بر شدهام از سپیدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم
بهار، سفرۀ سبزیست از سیادت تو
شب تولّد هستیست یا ولادت تو؟
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!