باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد