دعا کن هر گلی پرپر نمیرد
کسی با چشمهای تر نمیرد
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
بیا با اشکهای ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیر و رو کن
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
دل ما، بیتِ الهی ز دلآرایی تو
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا كجا دیدم
به هر جایی كه رو كردم، فقط روی تو را دیدم...
حال و هوای کوچه، غمآلود و درهم است
پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
نی، ناله کرد و باز ترنّم، شروع شد
فصلِ هبوطِ آدم و گندم، شروع شد
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
«والشّمس» چیست؟ جلوهٔ روی تو یا حسین
«واللّیل» آیتیست ز موی تو یا حسین
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟