گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین