ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید