در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت