پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام