ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله