توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس